تمام راه را با سر ندوئیدم که تورا در آغوش او ببینم
تنها باشی بهتره تا باصدتا باشی. . .
به سلامتی حرفایی که نمیشه گفت, باید خورد...
ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت,نه میشه خورد...
میمونه سر دل میــشـه دلــــــــتنگی...
میــشـه بـــــــــــغـض...
میــشـه ســـــــــکوت...
میــشـه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته ...
روی قـلــبــــــــــ♥ــــــــے نـوشـــتــه بـود :
شــکـســــتـــــنــــے اســــت مـواظـــــــب بـاشــــــــیـن
ولـــــــــــے
مـــن روـــے قــلــــــ♥ــــــبــم نـوشــــتـم :
شــکـســ ــــ ـــتـه اســــت , راحــــــــــــــت بـــاشــــیـن
ای کاش یه ذره...فقط یه ذره
شهامت داشتم
اونوقت واسه پنهون کردن
"این بغــــــــــــــض لعنتی "
سرفه نمی کردم ونمی گفتم:مثل اینکه سرما خوردم
اونوقت دیگه بهونه اشکـــــــــــــام رفتن پشه تو چشمم نبود
خستــــــــــه ام از جواب دادن های دروغکـــــــــــــــــــــی
از اینکه به دروغ بخندمو اعلام رضایت کنم
تا کسی نفهمه روزگارم عالیه ....برای سوختن... برای نابودی
من به اینا کار ندارم
دلم واسه تـــــــــــــــــــــــو تنگ شــــــــــــــــــــده
برات پیش اومده وقتی پای تلفن باید خداحافظی کنید
اما هنوز دلتون میخواد صداشو بشنوید یهو میگید راستی؟!
میگه : جانم...؟!
آروم میگی : دوســـتـــت دارم...
آخ .... که این چند ثانیه آخر چقدر می چســـــبـــه"...
پـــــــروردگارا چگـــــونه زیســــتن را به مــــن بیامـــوز
چگــــــــونه مــــــــردن را خود خواهم آموخــــت
ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥
دوســــــــت داشتن کســـــی که لایــــ ــ ـــ ــ ـ ـــق دوســـت داشتن نیست اســـراف محـــــبت است
ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥
بر خاک بخواب نازنین، تختی نیست
آواره شدن، حکایت سختی نیست
از پاکی اشکهای خود فهمیدم
لبخند همیشه راز خوشبختی نیست
ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥
سعی کن مثل خورشـــــــــید زیاد نور نـــدی چون همه از نــورت استفاده می کنن ولی اصلا نـــگات نمی کنن؛
سعی کن مثل ســــتاره کم نــور بدی تا همه تو خلــوت شباشون دنبالـــت بگـــردن
ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥
به یاد داشته باش : زنـــــــــدگی سادگی چشــــــــمانیست که به یک قالــــــــب یـــــخ مثل یک شمش طــــلا مینگرد
ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥
با خیال تــــو به سر بردن اگر هست گـــــناه با خبر باش که من غـــرق گـــناهم شــب و روز
ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥ܓ♥ ܓ♥
به نام خدا خالق انسان . به نام انسان خالق غم ها
به نام غم ها به وجود اورنده ی اشك ها . به نام اشك تسكین دهنده ی قلب ها
به نام قلب ها ایجاد گر عشق و به نام عشق زیباترین خطای انسان
رسم زندگی این است: روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی
به
همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده مثل یک مهمانی که به آخر می رسد
و
تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟
این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان
هنگامی كه دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود
دری دیگر باز می شود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم كه درهای باز را نمی بینیم
فراموش مکن تا باران نباشد رنگین کمان نیست
تا تلخی نباشد شیرینی نیست
و
گاهی همین دشواری هاست که از ما انسانی نیرومند تر و شایسته تر می سازد خواهی دید
آری خورشید بار دیگر درخشیدن آغاز می کند
بهترین ایمان آن است که معتقد باشى هر جا که هستى
خدا با توست ......
ما نسل بوسه های خیابانی هستیم
نسل خوابیدن با اس ام اس
نسل درد دل با غریبه های مجازی
نسل جمله های كوروش و دكتر شریعتی
نسل كادوهای یواشكی
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس... ...
نسل سوخته
نسل من..........
نسل تو ...
یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم بین عذاب هایمان مدام بگوئیم یادش بخیر ...
دنیای ما هم همین طور بود
مثل جهنم ...
چقدر سخته پس از پشت سر گذاشتن کلی خاطره ی قشنگ...
با بی اعتنایی و بی تفاوتی بهت بگه:
هر جور راحتی کسی مجبورت نکرده بمونی!!!
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زده ای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من دنبال تو میگردم...
یک روز عشقت را دزدیدم
و برای اینكه جای مطمئنی داشته باشد
آن را در قلبم پنهان كردم
غافل از اینكه روزی برای پس گرفتن آن قلبم را خواهی شكست
من باختــــــــــــــــــــم ... من پذیرفتم شكست خویش را پندهای عقل دوراندیش را من پذیرفتم كه عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است میروم شاید فراموشت كنم در فراموشی هم آغوشت كنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزاد باش آرزو دارم بفهمی درد را تلخی برخوردهای سرد
کاشــــــ می شـــد
زندگی را هم عوضــــ کــــرد
مثل «چایی» وقتی که ســــــرد می شود . . .
صــداے تپـش هـاے قلبــــ ـم رو میشنوم
ولـے
هیچـ علاقه اے به زندگـے کردنــــ توش نیستـــــ
آهای ایــــوبــــــ کجایی؟!
تا برایتــــــ از صبــــــر بگویـــــم . . .
حالا كه رفتهــ ای،
ساعتهــــا به این می اندیشم
كه چرا زنــــده ام هنـــوز؟
مگـه نگفتـــه بــودم بی تــــو میمیرم؟
خدا یادش رفته استــــــ مرا بكشــــد،
یا تــــــو قرار استــــــ برگردی؟!
من به دنبال نگاهی هستم...
من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی كه بلغزد بر من
من خودم هستم و تنهایی و یك حس غریب
كه به صد عشق و هوس می ارزد
من نه عاشق هستم
نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افكار پلید
من به دنبال نگاهی هستم
كه مرا از پس دیوانگی ام می فهمد!!
....................................................
دلم ...
دلم دستانی مهربان میخواد که دستامو بگیره.
دلم پاهایی رو میخواد که کنارش قدم بزنه.
...
دلم یه نگاه میخواد!
.......................................................
مـــن برای تنهــــــــــــــــا نبـودن ..
آدمهای زیادی دور و برم دارم !!!
آن چیزی که ندارم کسی برای
" بـا هــــــــــــــــم بـودن "
است
اگه میخواى یكــــــیو از دست بــدى.
.
.
.
.
.
.
فقط كــافـیـه دوســـــــــــتـش داشـته باشـى ....
هــــــــــــــــــمـیـن كـــــــــافـیـه .. .. .. !!!!!!!!
چقدر ...
هیچكس...
شبیه تو نیست ! . . .
دلگیرم از تنهایی های مکرر . . .
از مردمانی که بودنشان را ادعا میکنند . . .
و از زمانه که محبت طلب کردم و هیچ نبود .. . .نه دستی . . .نه دوستی . . .
و باز تنهایی...!!!
ما،
نسلی هستیم که،
بهترین حرفهای زندگیمان را نگفتیم…
تایپ کردیم...
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر...
همین که دستت رو آروم بگیره.....
یه فشار کوچیک بده.....
این یعنی من هستم تا آخرش.....
همین کافیه....!
من عاشقانه هایم را
روی همین دیوار مجازی می نویسم !
از لج تـو . . .
از لج خـودم . . .
که حاضر نبودیم یک بار
این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !
می گویند : سـاده نیست . . .
گذشتن از كسى كه گذشته هایت را ساخته و آینده ات را ویران كـرده ...!!!
امـا من گذشتم . . .
گاهی هیچکس نیست تا باهاش درد دل کنیم ....
دلت میخواد با یکی حرف بزنی ..... درد دل کنی
اونوقت یه چیزی ته دلت بهت میگه :
با اونی که اون بالاست حرف بزن
ناخود آگاه رو میکنی سمت آسمون
میگی خدایا ................
روزگاری خواهد رسید...
همچنان که در آغوش دیگری خفته ای...
به یاد من...
ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی!
دلت هوایم را خواهد کرد...
به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را...
مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم!
می خندم!
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد شده ام
سرد سرد
نمی دانم
شاید…
شاید دق کرده ام!
کسی چه می داند…
بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...!
گاهی سکوت
یعنی اما … یعنی اگر …
یعنی هزار و یک دلیل که “دل” میترسد بلند بگوید …
لبخندی که در چهره ام می بینی معنایش
این نیست که زندگی ام بی نقص است،
بلکه قدردان داشته هایم هستم
و از خدا بخاطر نعمتهایش
سپاسگذارم
تلخ است ،
همه فکر کنند سرت شلوغ است ،
و تنها خودت بدانی چقدر
تنـــهایی ...
تنهایی بهتر است
خودتی خودت
حداقل روحت آسایش بیشتری دارد
نگرانی كمتری داری
و میتوانی برای خودت باشی
هیچ كس دیگر به با هم بودن های قدیم اعتقاد ندارد
همه میخواهند تو را از سر خود باز كنند
كاش كمی عوض میشدیم
آنکه اعتماد میکند...
مهم نیست که به چه چیزی اعتماد میکند، همین اعتماد حاکی از معصومیت اوست.
حتی اگر بدلیل اعتماد، فریب بخورد، مهم نیست،
چون ارزش اعتماد بسیار فراتر از چنین فریبی است.
میتوانی همه چیز را از او بگیری، ولی اعتماد را هرگز
گربه را دم حجله کشتن
میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و.... چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند . گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند. سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار.
دلم تنگ است!
دلم اندازه حجم قفس تنگ است!
سکوت از کوچه لبریز است!
هوا هم سرد و بارانی است!
نمی دانم چرا در قلب من
پاییز طولانی است!