وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .

وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .

وقتی کسی را دوست دارید ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیا ست .

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .

وقتی کسی را دوست دارید ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .

وقتی کسی را دوست دارید ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .

وقتی کسی را دوست دارید ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .

وقتی کسی را دوست دارید ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .

وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .

وقتی کسی را دوست دارید ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .

وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .

وقتی کسی را دوست دارید ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .

وقتی کسی را دوست دارید ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .

وقتی کسی را دوست دارید ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .

وقتی کسی را دوست دارید ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .

وقتی کسی را دوست دارید ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .

وقتی کسی را دوست دارید ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .

وقتی کسی را دوست دارید ، این طور نیست

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:53 ] [ A . M ] [ ]

توکه نباشی بی احساس میشوم...دیگر سراغی از حافظ نمیگیرم!

 

دیگر شعر نمیگویم...شعر نمیخوانم!

 

گل هارا بو نمیکنم!

 

دفترخاطراتی ندارم!

 

مدام از چتر و باران حرف نمیزنم!

 

میبینی؟بریده ام از زندگی...

 

توکه نباشی احساس نیست!احساس که نباشد زندگی نیست!

 

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:53 ] [ A . M ] [ ]

یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند

جلوی ویترین یک مغازه می ایستند

دختر:وای چه پالتوی زیبایی

پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟

وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده

پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟

فروشنده:360 هزار تومان

پسر: باشه میخرمش

دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟

پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش

چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند

دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری

پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه:

مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم

بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن

پسر:عزیزم من رو دوست داری؟

دختر: آره

پسر: چقدر؟

دختر: خیلی

پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟

دختر: خوب معلومه نه

یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم

دست دختر را میگیرد

فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق

چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند

فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی

دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند

پسر وا میرود

دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد

چشمان پسر پر از اشک میشود

رو به دختر می ایستدو میگویید :

او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم

دختر سرش را پایین می اندازد

پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی

ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟

دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد

امان از دست دخترا ؟!خودتون قضاوت کند؟!

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:52 ] [ A . M ] [ ]

درد دارد "امـــروزحرفــی

بـرای گفتــن نداشـته باشـی

با کسـی کـه تا "دیروز"

تمام حـرف هایـت را فقـط

به او می گفتـی ...

 

مـن زانـو هایـم را در آغـوش کـشیـده بـودم

وقتـی تـو بـرای آغـوش دیـگری

زانــو زده بـودی...

 

زنــدگی!

کـلاهـت را بـه هـوا بیـانـداز!

کـه مـن دیـگر جـان بـازی کـردن نـدارم!

تـو بـُردی...

 

تـقصیـر تـو نـیسـت

مـقصـر مـعلـم دسـتور زبـان فـارسـی بـود

کـه به مــن نـگفت

"مــنبـا هـر تــویـی "مــانـمی شـود!

 

لـعنتـی نـمی بـینـی؟

دیـگر هیـچ شبـاهتـی به انـساننـدارم

نـمی بـینـی از اشکهایت خنـده ام می گیـرد

بـا خـود چه فـکر کـرده ایـی...

خیـلی وقـت است دیـگر هیـچ قـلبی در سینه نـدارم

 

وقتـی گـند زدی بـه {زنـدگـیطـرف...

حـداقـل دهنتـو ببنـد

نـگو {قـسمـتنـشـد!

 

هـزار بـار دیگـر هم کـه از شانـه ای بـه شانـه ای

دیگـر بغلتـی ایـن شب صُبـح نمی شـود

وقتـی دلت گـرفتـه بـاشد...

 

ایـن روزهــا

نقـطـه هـا هم بـرایم نـاز می کننـد

دیگـر دستم به سـ3ـه نقطـه هـا نمـی رود وقتـی

معنـایش را "هیچـکسنمی فهمـد

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:51 ] [ A . M ] [ ]

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم

…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…

اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

می دونستیم بچه دار نمی شیم…

ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با 

خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…
در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

گفت…اگه مشکل از من باشه …
تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…
علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به 
عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش
 راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و
 سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…
هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…
اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه 
رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه
…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی 
روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از 
این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه 
دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…
گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم
 قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…
الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای 
خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…
تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج 
دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی 
که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو
 ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش 
و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی 
و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به 
من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم
 و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضر

بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:49 ] [ A . M ] [ ]

میخوام بیام کنار تو، تا یه کمی لوست کنم

اگه کسی اونجا نبود، یواشکی بوست کنم!

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:49 ] [ A . M ] [ ]

کــمی عـوض شدم .
دیــریست از خــداحـافظی ها غـمگین نــمیشوم .
به کـسی تــکــیه نـمیـکنم .
از کـسی انــتظار مـحبت نــدارم .
خودم بــوسه میـزنم بر دسـتانم .
ســر به زانـو هایم مـیگذارم و سـنگ صـبور خـودم
مـیشوم .
نـگران خـودم مـیشوم .
بـرای خــودم هـدیه مـیخرم .
با خـودم سـاعت ... هـا حـرف مـیزنم در دنـیای خـودم .
کـسی حـق ورود نـدارد جـز خــودم ...

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:48 ] [ A . M ] [ ]


جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی



جمله تصویر ها زیبا و مفهومی

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:47 ] [ A . M ] [ ]

به سلامتی اونی که خیلی وقته از عشقش خبری نداره ولی همه وقت

اسمش رو لباشه و یادش مرحم درداش..........

 

به سلامتی اونی که خیلی وقته عشقشو ندیده و به خودش اجازه نمیده

غذا از گلوش بره پایین.....

 

به سلامتی اونی که چند ماه پیش به عشقش اس ام اس میداد و زنگ

میزد ولی به خاطر شرایطش دیگه مجبوره به

جای زنگ زدن شبا با چشای خیس بخوابه...........

 

به سلامتی اون پسری که میدونه عشقش خیلی وقته خبری ازش نگرفته

ولی مطمئنه هیچ وقت یادشو از یاد

نمیبره..........

 

 

 

به سلامتی اون حس هایی که نمیشه به اشتراک گذاشتشون

.

.

.

.

مگر با خدا …

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:46 ] [ A . M ] [ ]

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

لعنت به تـــمام کسانی که تـــو نیستند...

ولی عطـــر تــــورا میزنند

لعنــتـــــ...

 تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 چه کسی  میداند مـــن امــــروز...

چنـد بــار فــــــرو ریختم....

چند بـــار دل تنـــــگـــــ شدم...

ازدیدن کسی که فقـــط  پـــیـراهــنـــش...

شبیه تـــــو بود

 
تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

مخاطبـــــ خاص ِ زندگے ِ مــــن...

با تمام ِ وجود مے گویم:

این روز ها عَجیب دل تنگــــ ِ توام

دل تنگــــِ اجابتـــــ  چشمانتــــ

دل تنگــــ ِ رنگـــ  نِگاهتــــــ

دل تنگــــ ِ بوے عَطرتــــــــ

تو که نیستے ...

انگار زندگے بودن را کــم می آورد و

بهانه گــیر نبودن استــ

تو کـه نیستے دلتنگے هایت مــرا از پا در می آورند ...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

عشقـــم میدانــم ؛دیگـــر
  برای مــــن نیستی !
امــــا ….
دلــــــی که با تــــــــو باشد این حرفهــــــا را نمیفهمد..


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

آسمون به دريا گفت: اين بالا خيلي خوبه همه جا روميشه ديد.

دريا گفت: اين پايين از اون بالا هم بهتر چون فقط تورو ميشه ديد.

منم چشمام فقط  تورو میبینه...

 (تقديم به آسمون قلبــــــــم)

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:45 ] [ A . M ] [ ]

اهای مخاطبـــــ خاص ِ زندگے ِ مــــن...

 با تمام ِ وجود مے گویم:

 این روز ها عَجیب دل تنگــــ ِ توام

 دل تنگــــِ اجابتـــــ چشمانتــــ دل تنگــــ ِ رنگـــ نِگاهتــــــ دل تنگــــ ِ بوے عَطرتـــــــ

 

نمی دانم چشـــــــمــانتـــ با مــــــن چه میکند!!!

فقط وقتی که نگـــــاهم میکنی چنان دلـــ ـــ ـــم از شیطنــتـــ نگــــاهـــتــ می لـــرزد

که حـــــــس می کنم چقدر زیبــــــاست

فـــــــــــدا شدن ...

برای چـــشـــــمـــهای که تمام دنیــــــای مـــــن است...

 

بگو تمـــام تــــ ــــ ـــو مــــــــــــــــــــال مــــ ــــ ــن است!

دلــــــم میخواهد حســـــــادتــــ کنم به خـــ ــــ ــودم...

 

    دوســـتــتــــــ دارم ...

گلایه از تـــــکراری بــــودنـــش نکن

مشکل ازمـــ ــــ ــــن نیست !

تــــ ــــ ــــو زیــادی دوستـــــــ داشتــنی هستی...

 

مــــــــــــردانــــــــه که نگــــــــاهم میکنی

چه  بـــــــی پـــــــــروا   زن   میشوم...

 

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:44 ] [ A . M ] [ ]

 

عشق یعنی راه رفتن زیر باران
عشق یعنی من می روم تو بمان
عشق یعنی آن روز وصال
عشق یعنی پای معشوق سوختن
عشق یعنی چشم را به در دوختن
عشق یعنی جان می دهم در راه تو
عشق یعنی دستانه من دستانه تو
عشق یعنی می برم تا اوج تو رو
عشق یعنی حرف من در نیمه شب
عشق یعنی اسم تو واسم میاره تب
عشق یعنی انقباظو انبصاط
عشق یعنی درده من درده برات
عشق یعنی زندگیم وصله به توست
عشق یعنی قلب من در دست توست
عشق یعنی عشقه من زیبای من
عشق یعنی عزیزم دوستت دارم

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:44 ] [ A . M ] [ ]

اوایل حالش خوب بود ؛

نمیدونم چرا یهو زد به سرش.حالش اصلا طبیعی نبود .همش بهم نگاه میکرد و میخندید.

به خودم گفتم : عجب غلطی کردم قبول کردم ها....

اما دیگه برای این حرفا دیر شده بود. باید تا برگشتن اونا از عروسی پیشش میموندم.

خوب یه جورائی اونا هم حق داشتن که اونو با خودشون نبرن؛ اگه وسط جشن یهو میزد به سرش و دیوونه میشد ممکن بود همه چیزو به هم بریزه وکلی آبرو ریزی میشد.

اونشب برای اینکه آرومش کنم سعی کردم بیشتر بش نزدیک بشم وباش صحبت کنم.

بعضی وقتا خوب بود ولی گاهی دوباره به هم میریخت.

یه بار بی مقدمه گفت : توهم از اون قرصها داری؟

قبل از اینکه چیزی بگم گفت : وقتی از اونا میخورم حالم خیلی خوب میشه . انگار دارم رو ابرا راه میرم....

روی ابرا کسی بهم نمیگه دیوونه...!

بعد با بغض پرسید تو هم فکر میکنی من دیوونه ام؟؟؟ ...

اما اون از من دیوونه تره .

بعد بلند خندید وگفت : آخه به من میگفت دوستت دارم . اما با یکی دیگه عروسی کرد و بعد آروم گفت :

امشبم عروسیشه....

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:42 ] [ A . M ] [ ]

اینــــ  بـــــار  ڪــــہ  آمــــدے

 

دستــانتــ  را  روے  قلبمـــ  بـــگـذار

 

تـــــا  بفهمــے  اینــــ  دلــــ  …

 

بــــا  دیــــد نــــ  تــــــــو

 

نــمــے  تــپـــد

 

مــے  لـــــــرزد

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:41 ] [ A . M ] [ ]

نگران شب هایم نباش . . .
تنها نیستم !
بالشم. . .
هق هق سکوتم. . .
قرص هایم . . .
پاکت سیگارم . . .
لرزش دستانم . . .
همه هستن، تنها نیستم . . . !

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:41 ] [ A . M ] [ ]

وقتى كه می گى دیگه برا همیشه فراموشش كردى

و هیچ احتیاجى بهش ندارى
و تمام فحش هاى دنیا رو نصیبش می كنى !
درست زمانیه كه :
بیشتر از همیشه دلت براش تنگ شده

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:41 ] [ A . M ] [ ]

عشق................

 عشق نمی پرسه اهل کجايی،

  فقط مي گه تو قلب من زندگی می کنی.

 عشق نمی پرسه چرادورهستی فقط مي گه

هميشه بامن هستی.

  عشق نمی پرسه که دوستم داری فقط مي

گه:دوستت  دارم....

 

[ شنبه 9 خرداد 1394برچسب:, ] [ 22:37 ] [ A . M ] [ ]
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد